noah

آخرین‌باری که اینجا چیزی منتشر کردم ۱۰۳ رو گذشته، نمیخواستم اینجوری بشه. به‌خودم قول داده بودم وقتی که ۱۰۰ روز شد یه‌سری به اینجا بزنم اما نشد. روزشماری‌کردن‌هام هنوز ادامه داره البته از درست بودنشون مطمئن نیستم گاهی شمار روزها از دستم در میره؛ ۴۶۸ روز تا کنکور مونده، کنکور دوم ۵۲۴ روز بعده درست وقتی که قراره تورو ببینم. صادقانه میگم میترسم. روزها سریع میگذرن و مطمئنم بدون هیچگونه آمادگی قراره وارد سال‌آخر دبیرستانم بشم. 

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • 𝗛𝗟 ‌
    • جمعه ۲۸ دی ۰۳

    کوتاه، بی محتوا و خاکستر؛ی

    هنوز 627 روز دیگه مونده. روزها عجیب و طولانی میگذرن. فقط 15 روز از مهر گذشته و همچنان بیشتر از 570 روز مونده به کنکور. هر روز نسبت به دیروزش رو مختر میشه. هرروز نسبت به آینده بدبین تر میشم. علاقم رو از دست میدم. دیگه اهنگ ها و پیانو خوشحالم نمیکنن. از زبان خوندن دیگه لذت نمیبرم. موقع خوابیدن عذاب وجدان میگیرم. دیگه با سریال دیدن نمیتونم افکارم رو برای چند لحظه رها کنم. دیگه توی دید بقیه و مورد توجه نیستم، این قشنگه(شاید تنها نکته مثبت این روزا باشه). کمتر حرف میزنم. نامه هام کمتر میشن. جمله هام کوتاه تر میشن. سرکلاس تنها میشینم. بیشتر بهش فکر میکنم. اون سرکلاس اسکیت زمین میخوره اما دیگه درباره اش بهم نمیگه. اسمم رو با پسوند "ش" صدا نمیکنه. بهم نگاه میکنه اما غریبه شدیم. بیشتر دلم برات تنگ میشه. بیشتر همه چیزم رو با بقیه مقایسه میکنم. از خودم خوشم نمیاد. از ته دل نمیخندم اما به هرچیزی میخندم. زیاد به آبی بودن اگوست و زندگی بلوبری فکر نمیکنم. دیگه از ریاضی و مسئله هاش، فیزیک و فرمول هاش و زیست و حرفهاش خوشم نمیاد. اما تاریخ جالب به نظر میرسه. انگاری پیانو و کلاویه هاش ازم قهر کردن چون زیاد باهاشون وقت نمیگذرونم. دلم میخواد با ذوق گویینگ سونتین ببینم. برای کامبک جدید هیجان دارم. این روزها شیفته ی heaven's cloud شدم. فریکترین حرکت امسالم رو زدم و one piece شروع کردم؛ شده یه بخش بزرگی از زندگیم. از دوستام فاصله گرفتم. آدم ها ترسناکتر از دیروزشون میشن. روزها پیامی برام نمیاد. جلوی خودم رو توی انجام دادن کارهای موردعلاقم میگیرم. بدنم درد میکنه. منتظرم که لرزیدن دستهام باز هم شروع بشه. دوست دارم کتاب بخونم، پس امیدوارم که نامه ی بعدی از کتابم برات تعریف کنم تا کمی محتوای نوشته هام بهتر بشن. حتی حوصله ی نوشتن هم ندارم، اما تو عزیزترین منی پس دوخط هم که شده برات مینویسم.

    باز هم با یک نامه ی پراکنده اومدم سراغت. امیدوارم که به دستت برسه.

    -Agust

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • 𝗛𝗟 ‌
    • يكشنبه ۱۵ مهر ۰۳

    D-637

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • 𝗛𝗟 ‌
    • چهارشنبه ۴ مهر ۰۳
    اگه آگوست آبی باشه، روزها بلوبری میشن؟ یا زندگی تبدیل میشه به زندگی بلوبری؟
    ——
    My blueberry life
    It isn't so nice
    ——
    بیا درمورد زندگی بلوبری حرف بزنیم و از بودنش لذت ببریم.
    موضوعات